هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

پايين اومدن از كرير

  به تازگي استفاده ما از كريرت فقط موقع  غذا خوردن واگه بابا بخواد بخوابوند شده. موقعي كه غذا بهت ميدم از سر جات تكون نميخوري وآروم و منتظر ميموني تا بهت غذا بدم . يه موقع هايي  پيش اومده بعد از اينكه غذات تموم شد از پيشت بلند ميشم وبعد از چند لحظه كه برميگردم به حالتي كه منتظر هستي از جات تكون نميخوري وقتي ديدي كه چيزي برات ندارم وخبري نيست شروع ميكني به پايين اومدن اينجوري...                   قربون دختر باهوشم بشم   ...
1 آذر 1392

كارهاي شيرين قند عسل .....

فرشته ناز مامان هر روز شيرينتر و دانا تر از قبل ميشي و دائم در حال شيطوني و كنجكاوي دورو برت هستي. موقعي كه در عالم ودنياي خودت در حال بازي كردن  هستي تماشا كردنت خيلي لذت داره.زماني كه يه چيز جديد يا اسباب بازي جديدي دستت ميگيري با تعجب و كنجكاوي نگاش ميكني و مدتي باهاش مشغول ميشي. فدات بشم كه با هر چيزي خودت رو سر گرم ميكني .   ميخوام يكم از كارهاي شيرينت واست بگم . تو بغل بابا بودن رو خيلي دوست داري.ميگم آرمينا بيا بغل مامان.نگام ميكني يه ناز و يه خنده خوشكل تحويلم ميدي وصورتت رو بر ميگردوني وخودت رو به بابا ميچسبوني. منم لجم در مياد .چادر سرم ميكنم و دوباره ميگم :آرمينا مامان ميخواد بره  ددر  بيا ...
1 آذر 1392

ماجراي ْآويز موزيكال .....

تازگي ها تا ميزارمت توي تخت خودت شيطونيت گل ميكنه و تمام حواست پيش آويز موزيكال بالاي تخته.ماشالله دستت راحت بهش ميرسه و بعد...............خودت ببين چكارش ميكني   اول كه چشمت بهش افتاد     و بعد كم كم     حتما داري فكر ميكني چكار كني آخه دستت نميرسه ودوباره تصميم ميگيري  كه  تلاش خودت رو بكني   اينطوري......   وبننننن     وبالاخره موفق ميشي و آويز بيچاره رو مياري پايين     هوروووووووووورا خسته نباشي دخمل شيطون بلا ي مامان .فداي سرت بشه بعدش بابايي درستش كرد يه عالمه بووووووووووووووو...
1 آذر 1392

سري عكسهاي 9 ماهگي

قند عسلم پنج روز ديگه وارد 10 ماهگي ميشي.   امروز 9 ماه و 28 روز و 18 ساعت         اين حلقه ي هوش رو خيلي دوست داري. وخيلي حساسي كه بابا اونهارو روي هم بچينه سريع ميري و خرابش ميكني .اينجوري...     اون پودر كه دستته رو هم خيلي دوست داري وقتي ميارم كه به بدنت بزنم بايد مدتي دستت باشه و باهاش بازي كني منم خيلي دوستش دارم البته بوي اون رو . علاوه بر اون از ميان حلقه ها رنگ آبي رو خيلي دوست داري و هميشه  باهاته .اگه جعبه اسباب بازي ها وجغجغه هات رو جلوت بريزم از بين همه حلقه آبي رو برميداري حالا چرا نميدونم.هرجا كه م...
1 آذر 1392

علاقه به سشوار....

از  همون زماني كه نيني بودي هم صداي سشوار و هم باد و گرماي سشوار رو خيلي دوست داري.و اگه زماني موقعي كه لباس تنت ميكردم گريه ميكردي سشوار رو روشن ميذاشتم آروم ميشدي و حواست پرت ميشد. از حمام كه مياي زماني كه موها و تنت رو با سشوار خشك ميكنم هيچ نميگي و يه طوري چشمات رو ميبندي كه معلوم خيلي لذت ميبري . اين عكسها مربوط به زمانيه كه بابا سشوار رو روشن كرده بود و شما رو توي تختت گذاشته بود كه شيطوني نكني و همه حواس عروسك مامان پيش سشواره  اينجوري...........   ...
1 آذر 1392

كارهايي كه در 9ماهگي انجام ميدي

اول كه دختر گلم شيرين زبون شدي  و چندكلمه ميتوني بگي.   به مامان ميگي: مَمَ به بابا ميگي :بَبَ. وتازگي بابا به غذا يا آب ميگي:به به كلمات ديگه كه ميگي  : دَدَ  ،  اَوَه ،  وَوَوَوَ .   هر خورده آشغال يا يه چيز كوچولو روي زمين ببيني با انگشتاي ظريف  و كوچولو ميگيري حالا خدارو شكر كه توي دهنت نميبري.يه موقع  هايي مدتي با ي خورده ريزه روي زمين مشغول ميشي .ميگيري و  ميندازيش زمين بعد دوباره با انگشتات برش ميداري. اينجوري  ميگري....       كاملا مستقل ميشيني و موقعي كه مثلا سبزي تميز ميك...
1 آذر 1392

پاي خوشمزه

عكسا مربو ط به روزيه كه از نمايشگاه گل برميگشتيم .توي راه ديدم كه شروع كردي به خوردن پات منم جورابت رو از پات در اوردم كه راحت باشي . خيلي بامزه اينكار رو انجام ميدادي. من كه عاشق اين كارتم خيلي دوست دارم ولي بابايي دوست نداره و هر موقع اينكار رو انجام  ميدي به من ميگه نزار اينجوري كنه و پات رو از تو دهنت در مياري. البته خيلي اينجوري نميكني دو سه باري توي خونه بود و يه بار كه توي ماشين.       مامان فداي قند عسل  بشه با  اين كارهاي شيرينت.     يه عالمه بوووووووووووووووووس.   ...
1 آذر 1392